پرورش خلاقیت در کودکان، استعدادشان را نکشیم

‌متفکری می‌گوید «نابغه ارزش بیشتری از نفت و گاز دارد زیرا او می‌تواند ملتی را از نفت و گاز بی‌نیاز کند.» این در حالی است که قریب به‌اتفاق کودکان با میزان خلاقیتی در سطح نبوغ متولد می‌شوند. یک محقق، آزمون‌های سنجش تفکر خلاق را در مقاطع مختلف سنی بر روی ۱۶۰۰ کودک انجام داد. در آزمون‌های اولیه که وقتی کودکان بین سه تا پنج سال قرار داشتند، انجام شد؛ ۹۸ درصد کودکان در طبقه‌بندی نابغه قرار داشتند. اما وقتی این آزمون در مورد همان کودکان در ۲۵ سالگی تکرار شد، فقط ۵ درصد از آن‌ها در سطح نبوغ قرار داشتند. این حقیقتی تلخ است که به قول مخترع نابغه آمریکایی، باکمینیستر فولر، «همه کودکان نابغه به دنیا می‌آیند و جامعه آن‌ها را نبوغ‌زدایی می‌کند.» بر باد دادن این سرمایه بی‌بدیل انسانی در خانواده شروع شده و توسط مدرسه و جامعه کامل می‌شود.

اجبار، لذت، خلاقیت
قوانینی که به‌جای آگاه کردن کودک، او را کنترل کند خلاقیت را از بین می‌برد. عشق و علاقه، از آسیب‌پذیری مصون نیست. حتی کودکانی که دارای انگیزه بسیار قوی هستند، ممکن است درنتیجه محیط منع‌کننده به‌شدت تضعیف‌شده و درنتیجه خلاقیت آن‌ها کشته شود.
حتی کودکانی که دارای انگیزه بسیار قوی هستند، ممکن است درنتیجه محیط منع‌کننده به‌شدت تضعیف‌شده و درنتیجه خلاقیت آن‌ها کشته شود.

چنین محیطی در کجا وجود دارد؟ آیا نمونه‌های آن در سیستم‌های متداول در مدارس و محیط خانه‌های محافظه‌کار، کهنه‌پرست و آمرانه دیده نمی‌شود؟ متاسفانه فقط چنین شرایط غیرقابل انعطاف و محافظه‌کارانه، مقصر به‌حساب نمی‌آیند. حتی آن‌هایی که کاملا دارای تمایلات خوب هستند می‌توانند سهوا وضعیتی به وجود آورند که برای سلامت خلاقیت کودکان ما مضر باشد. آن «راه‌های اجبار و کنترل» کدام‌ها هستند که انگیزه درونی و خلاقیت را می‌کشند؟

 

۱- ارزیابی و مقایسه، خلاقیت را از بین می‌برد
صرفا در انتظار ارزیابی بودن، خلاقیت کودک را تضعیف می‌کند. در آزمایشی که روانشناسان به عمل آوردند از پسران و دختران خواسته شد یک نقاشی و سپس یک کولاژ درست کنند. نیمی از کودکان هر دو کار را یکی پس از دیگری انجام دادند. در صورتی که نقاشی کودکان دیگر پیش از درست کردن کولاژ مورد ارزیابی قرار گرفت. طبقه‌بندی‌های بعدی توسط هنرمندان نشان داد که کولاژهای کودکان که مورد ارزیابی قرار نگرفته بودند بسیار خلاقانه‌تر از کولاژهای کودکانی بود که در گروه ارزیابی‌شده قرار داشتند. به نظر می‌رسد که ارزیابی نقاشی این کودکان موجب شد آن‌ها انتظار پیدا کنند کار هنری دومشان نیز مورد ارزیابی و قضاوت قرار گیرد که درنتیجه منجر به خلاقیت کمتری شد.
لذت خلق و آفرینش برای کودکان بهترین پاداش است.

تمام امتحانات و آزمون‌های مدارس، شیوه‌هایی برای ارزیابی و قضاوت در مورد توانایی‌های کودکان هستند. اما این آزمون‌ها که برای همه به یک‌شکل طراحی و برگزار می‌شود، نه‌تنها قادر به سنجش خلاقیت و نبوغ ویژه و متنوع کودکان نیست بلکه به دلایلی که توضیح دادیم، از عوامل اصلی سرکوب خلاقیت کودکان هستند. مقایسه نمره‌های دانش‌آموز در دوران تحصیل با میزان موفقیت آنان در کسب‌وکار در بزرگ‌سالی، نشان می‌دهد که در موارد بسیاری معمولا شاگردان ضعیف، دستاوردهای خلاقانه و موفقیت مالی بیشتری نسبت به شاگردان ممتاز کلاس خود کسب کرده‌اند. از این رو شاید حق با رابرت کیوساکی، نویسنده کتاب «پدر پولدار پدر بی‌پول» باشد که معتقد است «شاگردان ممتاز برای شاگردان ضعیف کار می‌کنند و شاگردان متوسط برای دولت.»

 

۲- پاداش نمی‌تواند جایگزین انگیزه درونی شود
یک پژوهشگر از دانش‌آموزان مدرسه ابتدایی خواست در مورد عکس‌های یک کتاب داستان بگویند و در ازای آن گروهی پاداش بگیرند و گروه دیگر پاداش نگیرند. در این بررسی پاداش عبارت بود از اجازه گرفتن عکس با یک دوربین فوری. در گروه بدون پاداش پژوهشگر، گرفتن عکس را به‌عنوان فعالیت دیگری برای کودکان علاوه بر گفتن داستان مورداستفاده قرار داد. به‌هرحال در گروه پاداش گیرنده پژوهشگر به کودکان گفت که آن‌ها فقط هنگامی می‌توانند عکس بگیرند که از قبل بپذیرند داستان هم بگویند. سپس مربیان مدرسه ابتدایی از نظر خلاقیت بر روی داستان‌های کودکان قضاوت کردند.

داستان‌هایی که توسط کودکان گروه بدون پاداش گفته شد به میزان قابل‌ملاحظه‌ای خلاق‌تر از داستان‌های گروه پاداش گیرنده بود. در بررسی دیگری کودکانی که پذیرفتند داستان‌گویی را در ازای دریافت پاداش انجام دهند کارشان در مقایسه با گروه دیگر از خلاقیت کمتری برخوردار بود.

 

۳- رقابت، مخرب خلاقیت است
نگرانی‌های سیلویا پلات که مانع کار او می‌شد صرفا به خاطر ارزیابی نوشته‌های خلاقش نبود. علاوه بر آن وی در معرض رقابت بی‌رحمانه نویسندگانی چون جرج استارباک و ماکزین کومین قرار داشت: «فقط کافی است بشنوم جرج استارباک یا ماکزین برنده جایزه ییل شده‌اند و کتاب من درباره کودکان مورد قبول واقع نشده است… خشم مانع کارم می‌شود.»
«همه نابغه‌اند اما اگر شما نبوغ یک ماهی را با توانایی‌اش برای بالا رفتن از یک درخت بسنجید، او در تمام زندگی‌اش با این باور خواهد زیست که یک کودن تمام‌عیار است.»
رقابت خیلی پیچیده‌تر از ارزیابی یا پاداش به‌تنهایی است. زیرا شامل هر دوی آن‌ها می‌شود. غالبا رقابت زمانی به وجود می‌آید که مردم احساس کنند کار آن‌ها در مقابل کار دیگران مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت و به بهترین آن‌ها پاداش داده خواهد شد. این‌یک واقعیت زندگی روزمره است و متاسفانه می‌تواند خلاقیت را از بین ببرد.
کودکان در محیط غیررقابتی، خلاق‌تر هستند
روانشناسی معروف از تمام دختران یک مجتمع آپارتمانی که بین هفت تا یازده سال داشتند دعوت کرد در یک «مهمانی هنری» شرکت کنند. دو مهمانی ترتیب داده شد. نیمی از دختران برای روز شنبه و نیمه دیگر برای روز یکشنبه دعوت شدند.
در مهمانی روز شنبه پس از انجام چند بازی با دختران، سه جایزه به آن‌ها نشان داده شد که در پایان مهمانی به‌قیدقرعه به آن‌ها داده می‌شد. سپس از هر یک از آن‌ها خواسته شد یک کولاژ درست کنند. مهمانی روز یکشنبه درست شبیه به مهمانی روز شنبه بود به‌استثنای آنکه پیش از درست کردن کولاژ به دختران گفته شد که جایزه‌ها به سه نفری داده می‌شود که بهترین کولاژها را درست کنند.

بعدها وقتی هنرمندان تمام کولاژها را از نظر خلاقیت مورد ارزیابی قرار دادند به این نتیجه رسیدند که کودکانی که در گروه غیررقابتی شنبه قرار داشتند کولاژهایی درست کرده بودند که به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای خلاقانه‌تر از کولاژهای گروه رقابتی روز یکشنبه بود. کولاژهای گروه شنبه از نظر خلاقیت عالی شناخته شده و کولاژهای گروه یکشنبه از نظر خلاقیت در سطح پایینی قرار داشتند.

 

۴- محدود کردن انتخاب و نابودی خلاقیت
آلبرت انیشتین قویا اعتقاد داشت که یادگیری و خلاقیت را نمی‌توان با فشار تشویق کرد. وی برای این اعتقاد خود دلیل خوبی داشت. مدرسه‌ای واقع در مونیخ که وی در کودکی به آن می‌رفت دارای روحیه خشن نظامی و تاکید بر حفظ کردن دروس بدون فکر بود و قواعد انضباطی سختی داشت.

برای انیشتین تجربه‌ این که به او گفته شود چه چیز یاد بگیرد، چگونه آن را یاد بگیرد و دقیقا چگونه در امتحان‌ها آن را تکرار کند واقعا دردناک بود. او احساسات خود را پس از یک دوره ویژه امتحان نهایی به این صورت تشریح می‌کند: «این اجبار چنان اثر بازدارنده‌ای بر من داشت که پس از قبولی در امتحان‌های نهایی، برای مدت یک سال دیدن هر نوع مسئله علمی برایم ناگوار بود.»

 

راهکار چیست؟
بزرگ‌سالان چه باید بکنند؟ ابزار استانداری که مدت‌هاست ما در زمینه تربیت و آموزش رسمی کودکان بر آن تکیه داریم (یعنی امتحان و ارزیابی، پاداش، رقابت و محدودیت انتخاب) در حقیقت خلاقیت را از بین می‌برد. آیا باید آن‌ها را به‌طورکلی کنار بگذاریم؟ اگر چنین کنیم پس چگونه قادر خواهیم بود به‌طور موفقیت‌آمیزی کودکان خود را برای معاشرت با مردم، توانایی سازگاری با واقعیت‌های اجتماعی و ورود به جامعه، به‌عنوان یک فرد شایسته، مسئول و پیرو قانون آماده کنیم و درعین‌حال خلاقیت آن‌ها را سرکوب نکنیم؟
شگرد کار این است که محدودیت‌ها را به طریقی اعمال کنیم که انگیزه درونی کودک حفظ شود.
پاسخ این است که باید تعادلی به وجود آوریم. باید به‌اندازه لازم از محدودیت استفاده کنیم تا به کودکان احساس ثبات و قابلیت پیش‌بینی کردن را بدهیم. اما نه تا آن اندازه که کودکان احساس کنند تنها دلیل آن‌ها برای انجام کار آن است که باید آن کار را انجام دهند. ما می‌توانیم و باید، محدودیت‌هایی بر رفتار کودکان اعمال کنیم. شگرد کار این است که محدودیت‌ها را به طریقی اعمال کنیم که انگیزه درونی آن‌ها حفظ شود.
استفاده از شیوه‌های بهتر اعمال محدودیت
مثال زیبایی از این شگرد اخیر، مطالعه‌ای است که در آن از عده‌ای از دختران و پسران خواسته شد پس از دریافت دستوراتی درباره پاکیزگی، یک نقاشی بکشید. به کودکان در دو گروه که هر دو دارای محدودیت‌هایی بودند (اگرچه شیوه ارائه محدودیت‌ها متفاوت بود) گفته شد که فقط بر روی یک‌تکه کاغذ کوچک که روی یک کاغذ بزرگ‌تر قرار گرفته بود نقاشی کنند و نه بر روی کاغذ بزرگ‌تر.
به آن‌ها گفته شد اتاق را تمیز و پاکیزه نگاه دارند و قلم‌موها را قبل از تغییر رنگ شسته و با پارچه خشک کنند. اما به هر یک از گروه‌ها این محدودیت‌ها به طرق مختلف داده شد. در گروه اول، محدودیت‌ها به روش مختصر و توام با همدلی داده شد. در گروه دوم، محدودیت‌های مشابهی با تاکید بر کنترل رفتار آن‌ها توسط بزرگ‌ترها، اعمال شد. از کودکانی که در گروه سومی که در شرایط بدون محدودیت قرار داشتند، فقط خواسته شد نقاشی کنند و هیچ‌گونه دستوری درباره پاکیزگی دریافت نکردند.
محدودیت و قواعد دست‌وپاگیر باعث از بین رفتن اشتباق در کودکان می‌شود.
نتایج قابل‌توجه بود. بعدها کودکان گروه محدودیت‌های کنترل‌شده در مقایسه با کودکان دو گروه دیگر به میزان قابل‌ملاحظه‌ای علاقه درونی کمتری نسبت به نقاشی از خود نشان دادند. علاوه بر آن نقاشی‌هایی کشیدند که از خلاقیت کمتری برخوردار بودند.
آنچه این تفاوت‌ها را به وجود می‌آورد فقط به خاطر محدودیت‌هایی که به کودکان داده شده است نیست بلکه «طرز اعمال» این محدودیت‌ها هم مهم است. اگر کودکان احساس کنند تحت کنترل هستند انگیزه و خلاقیت آن‌ها آسیب می‌بیند. درهرحال اگر محدودیت‌ها به طرقی اعمال شود که باعث شود کودکان احساس کنند با تمایل خودشان برطبق آن محدودیت‌ها عمل می‌کنند، اثرات مخرب بر روی انگیزه و خلاقیت ممکن است به حداقل برسد.
پاداش و ارزیابی متفاوت
با تعمیم این مثال، اثراتی که ارزیابی و پاداش می‌تواند در از میان بردن خلاقیت داشته باشد به طرز ارائه و انجام آن‌ها بستگی پیدا می‌کند. به‌جای آنکه خیلی راحت بگویید «خیلی خوب است» یا «خیلی بد است» جمله‌ای خبری مانند «برای کشیدن صورت‌ها خیلی زحمت کشیدی اما رنگ‌ها به طرزی باورنکردنی زنده هستند» بگویید. به‌جای گفتن «اگر در درس ریاضی رتبه اول را به دست آوری صد هزار تومان به تو می‌دهم»، پاداش‌ها را به‌صورت انعام پس از انجام گرفتن کار، به او ارائه دهید، مثلا: «همه ما امشب به انتخاب تو به یک رستوران می‌رویم تا به خاطر کارنامه فوق‌العاده‌ای که دریافت کرده‌ای جشن بگیریم.»
در همه موارد مشابه، باید سعی شود که این پیام به کودک داده شود که خلاقیت و توانایی‌های خاص او برای شما مهم است و نه صرفا آنچه معلمان یا دیگران از او توقع دارند. هر کودکی استعدادهای خاص خود را دارد.
با ذهن باز به توانایی کودکان خود نگاه کنید
«هر کودکی هنرمند است. مسئله این است که پس از این که بزرگ شد، هنرمند باقی بماند.» پابلو پیکاسو
دکتر کلوین تیلور، استاد دانشگاه یوتا و یکی از پیشگامان بزرگ در آموزش افراد تیزهوش و پراستعداد، به مطالب بسیار شگفت‌انگیزی در تحقیقات خود دست‌یافت. وی دریافت که تمام کودکان تیزهوش و خلاق‌اند. برخی در سخنوری خلاق‌اند، بعضی در حرکات بدنی، بعضی دیگر در نقاشی یا نویسندگی و عده‌ای دیگر در شیوه‌ای که با دیگران ارتباط پیدا می‌کنند، یا در سبک سازمان‌دهی.
دکتر تیلر مجموعه‌ای از استعدادها را کشف کرد که بسیاری از آن‌ها قبلا هرگز شناخته نشده بود. این نکته بسیار مهمی است زیرا نشانگر این حقیقت است که نبوغ افراد منحصربه‌فرد است و شاید چندان دور از حقیقت نباشد اگر گفته شود که «با تولد هر کودک یک استعداد و توانایی کاملا جدید به دنیا افزوده می‌شود.»

منبع : niniha

[ad_2]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 + چهارده =

در خبرنامه مقالات ما عضو شوید

مارا در شبکه های اجتماعی دنبال کنید