همۀ بیماریهای روانرنجورانه، تاسفآورند، ولی یکی از اسفناکترین آنها، همین کمرویی و ترساز دیگران است. کودکی کهاز دیگران میترسد، بهنوع خاصی از غم و اندوه یعنی تنهایی محکوم میشود.
یک کودک خجول و ترسو بهراستی تنهاست و فقط با خانواده و شاید یکی دو تن از دوستای صمیمی خود در ارتباط است. در حالیکه هرگونه تلاشی برای آشنایی کودک با جامعۀ خود، مشروط است بهاینکه وارد اجتماع شده و با دیگران معاشرت کند.
قابل ذکر است که اکثر مردم رفتاری شایسته دارند و دشمن ما نیستند، ممکن است تعداد اندکی از مردم خطرناک باشند ولی اکثر آنها بهاندازۀ همان کودک خجول، طالب معاشرت و مصاحبت با دیگران هستند.
اما کودک ترسو و کمرو، در میان گروهی از مردم که میتوانند صمیمی و مهربان باشند، خموش و ساکت میایستد و اجازه نمیدهد که دیگران بدانند او نیز همچون آنها، بهمعاشرت و مصاحبت نیاز دارد.
علت این کمرویی و ترس ازدیگران چیست؟ و چگونه میتوان آن را برطرف کرد؟ پاسخ سؤال اول معمولاً عبارت است از عقدۀ حقارت. این گونه کودکان، احساس بیارزشی و فرومایگی کرده و تصور میکنند که دیگران نمیخواهند با آنها ارتباط برقرار کنند و اغلب بهخود میگویند: من خوب نیستم و بههمین دلیل خودم را دوست ندارم، پس چگونه ممکن استدیگران، شخص بیارزش و بیلیاقتی مثل مرا دوست داشته باشند؟
این احساس حقارت علل متعددی دارد. ولی در یک نگاه کلی، میتوان برای آن دو علت اصلی ذکر کرد. علت اول آن است که جامعه و خانواده بهکودک تلقی میکنند که نمیتواند خوب و پسندیده باشد، مگر آنکه از همه لحاظ کامل و بیعیب و نقص باشد.
والدین متزلزل و نگران، هر اشتباهی را که کودک مرتکب میشود، خاطرنشان کرده و او را بهدلیل انجام این خطاها ملامت و سرزنش میکنند. آنها نظر مساعد خود را تا زمانی که کودک رفتار و اعمالش را بهبود نبخشد، از او دریغ میدارند؛ بدین ترتیب ناخواسته بهفرزند خود میآموزند که باید تایید و موافقت دیگران را بهدست آورد، درغیر این صورت بیارزش و حقیر میشود.
بهنظر اینگونه والدین، ارزش آدمی چیزی نیست که همیشه در وجود شخص حضور داشته و بهطور کلی از تاثیرات بیرونی مستقل باشد؛ بلکه ارزش انسان آن چیزی است که دیگران دربارۀ او تصور میکنند.
براین اساس، اگر تعریف، تمجید و موافقت دیگران را کسب نکنند، خود را موجوداتی حقیر و پست میدانند و در مورد فرزندان خود نیز چنین عقیدهای دارند؛ از این رو نسبت بهعقیدۀ دیگران، بسیار حساس بوده و همواره تلاش میکنند تا نظر مساعد مردم را بهدست آورند.
اما دومین علتی که باعث میشود کودک، خجول و کمرو شده و احساس حقارت کند، تقلید از والدین است. اگر پدر و مادر کمرو و خجول باشند، کودک هم نمیتواند بهراحتی با دیگران نشست و برخاست کند و فقط زمانی که در جمع خانواده است، احساس آسایش و راحتی میکند.
این گونه والدین برای کودکان خود، الگویی از ترس، خجالت و کمرویی ایجاد میکنند. در این مواقع، بیمیلی کودک برای حضور در میان همبازیها و دوستان، باعث میشود که آنها او را تنها بگذارند؛ درنتیجه کودک بهاشتباه تصور میکند که چون موجودی بد و غیر عادی است، از او فاصله میگیرند و بدین ترتیب دچار احساس حقارت میشود.
البته باید توجه داشت که هر بزرگسال یا کودکی که مایل است تنها بماند، بنا بهدلایل روانرنجورانه نیست. مثلاً یک فرد خلاق و با استعداد، بهراحتی نمیتواند با دیگران معاشرت کند، چرا که علائق یا هوش او برای دیگران، غیرعادی و بیگانه است.
بههمین دلیل، چنین شخصی نه تنها احساس حقارت نمیکند، بلکه برعکس اعتقاد دارد که از دیگرانبرتر و بالاتر است. وی بهجای نشست و برخاست با دیگران، ترجیح میدهد با خودش خلوت کند.
تفاوت میان این دو نوع افراد گوشهگیر در این است: کودکی که بهدلایل بیمارگونه از مردم میترسد و خجالتی، کمرو و گوشهگیر است، همیشه احساس حقارت میکند، اعم از آنکه با افرادی برتر و بالاتر از خود روبهرو شود یا با اشخاصی پایینتر.
اما فرد خلاقی که از لحاظ اجتماعی منزوی است، اگر در محیط مناسبی قرار گیرد، بهشخص خوش صحبت، خوش برخورد، صمیمی و راحت تبدیل میشود؛ او همچون یک ماهی بیرون از آب است که اگر بهمحیط طبیعی خود بازگردد، بهخوبی شنا میکند.
ولی کودک خجول و کمرو، مانند یک ماهی است که از شنا کردن میترسد، مگر آنکه در تنگی کوچک و در خانۀ والدینش باشد و از او بهخوبی نگهداری شود.
فرآیند اصلاح کمرویی و خجالت بیمارگونه، از سه مرحله تشکیل شده است، این سه مرحله عبارتند از:
– باید بهکودک نشان دهیم این تصورات که باید کامل و بیعیب و نقص باشد و تایید و موافقت دیگران را بهدست آورد، غلط و نادرست هستند.
– والدین باید در زمینۀ معاشرت ازادانه و راحت با مردم، الگوی مناسبی برای کودک باشند.
– والدین باید کودک را وادار کنند اعمالی را که از انجام آنها وحشت دارد، بارها انجام دهد تا ترس او زائل شود.
منبع : niniha
[ad_2]