امروزه بحث حدود آزادی کودک و تجربه کردن جهان بحث مهمی است و احتمالاً کودکان آزاد، از سلامت روانی و احساس بهتری برخوردارند. اما موضوع آزادی شاید پیچیدهترین، وسیع ترین و عمیق ترین موضوع جهان باشد. مسئله آزادی مسئله انتخاب خوب و درست و مناسب است. تعریف آزادی این است که آن زمان که انتخاب خوب و درست من و رسیدن به آن ها بدون مانع خارجی صورت میگیرد و باعث تحقق پیدا کردن هدف های من می شود قانون و آزادی با توانایی همراه است. توانایی که مبتنی و نتیجه آگاهی است درست مانند نفس کشیدن که گرچه به یک اعتبار اجبار است ولی در تحلیل نهایی انسان در نفس کشیدن آزاد است. زیرا چیزی را می خواهد که طبیعت به او اجازه داده است. مطلبی که اکثر پدر مادرها مطرح میکنند این است که:
آیا کودک باید آزاد باشد یا خیر؟
جواب:
متاسفانه در این سن و سال یا سنین بالاتر حتی در خصوص بزرگسالان گرچه به صورت یک موجود؛ مدعی و بیانگر آزادی هستیم. واقعیت مسئله این است که این آزادی ما به قیودی مقید است. آیا من آزادم آن زمانی که نیروی فیزیکی و بیولوژیکی من را وادار به کاری میکند؟ آیا من آزادم اگر چیزی را به بدی یا خوبی آموختم؟ آیا من آزادم آن زمانی که نظام اجتماعی به من چیزی را تحمیل میکند؟ به بیان دیگر مسئله آزادی مسئله پیچیده ای است.
مفهوم آزادی در دوران نونهالی
باید به این نکته توجه داشت وقتی که صحبت از آزادی در جهان طبیعت است، مثلاً سقوط آزاد یک شیء، قالب اوقات هدف و معنای این کلام این است که من و شما معتقدیم و یا باور داریم که این شیء وقتی که به زمین میافتد به خاطر دو عامل می باشد:
قوانین کلی سقوط
شرایط و ویژگی ها و یا مشخصات فیزیکی یا هر چیز دیگری که در این شیء است.
بنابر این اشیاء با سرعت و حالات مختلف ممکن است به زمین بیفتند. اما در اینجا هدف من و شما از آزادی در این سقوط این نبود که بی قانونی و بی قاعدگی است بلکه مقصود این بوده که آزادی تابع قوانین و قواعد کلی سقوط و مشخصات خود موجود می باشد. در نتیجه در جهان هیچ شیء آزاد به این معنی که از قانون خارج باشد یا قانونی به او تحمیل نشود وجود ندارد. جز در خصوص انسان که بحث خاصی را خواهد داشت که درباره ی امور اخلاقی و تکلیف است. هدف این است که وقتی که پرسیده می شود که آیا باید بچه ها را آزاد گذاشت معمولاً دو سوال دیگر در کنار آن خواهد آمد:
– چه کسی درباره رفتار تصمیم بگیرد، کودک و یا دیگران؟
– این آزادی از نظر من و شما به چه معنایی مطرح است؟
اگر کودکی به دلیل تشنگی و گرسنگی چیزی را میخواهد و باید آن را داشته باشد آیا من و شما تصور میکنیم که کودک در این جا از آزادی خودش استفاده میکند یا فرمانی درونی است که او را مجبور و محکوم به یک چنین درخواستی می کند.
به بیان دیگر آزادی به معنی بی قاعده گری و لاابالی گری نیست، در تحلیل نهایی انتخاب قید و بند درست است. یعنی آزادانه انتخاب کردن نه اینکه با آزادی محتاج تر شویم. و حال آن که اگر با آزادی خودم معتاد شدم از این به بعد نه تنها در زمینه های مربوط به اعتیاد بلکه در جنبه های دیگر هم خودم را گرفتار کرده ام. در نتیجه هر زمان که صحبت از آزادی انسان و آزاری کودک انسانی است همیشه این سوال است که: “این فرد که هست و چه هست؟” در جهانی که من و شما به دنبال آزادی و نظم و عدل هستیم. ما وقتی آزادیم که قوانین جهان را به درستی کشف، وضع و عمل کنیم.
مقصود از آزادی در دوران کودکی
کودک باید بتواند از محیط، فرصت ها و زمینه ای برخوردار شود که بتواند به حداکثر رشد و تجربه جهان بدون آسیب به خود یا جهان برسد.
– مثلاً: درخورد خصوص خوردن غذا، نشستن در جایی که دوست دارد، پوشیدن لباس، او باید آزاد باشد. یعنی خودش دوست داشته باشد بخورد، بپوشد، بنشیند و ما باید راه یا راه هایی را پیدا کنیم که درست ترین باشد و کودک تصور کند که انتخاب او بوده است. مثلاً: آن زمانی که شما بگویید که می خواهم ببینم پسر و دختر خوب و عزیزم امروز دلش میخواهد کجا بنشیند، آن وقت کودک انتخاب خودش را که دو یا سه جایی بیشتر نیست و هر جا بشیند اشکالی ندارد را برای خودش میداند و به خودش افتخار میکند.
– مثلاً: روزی که به او بگوییم: ” از این ۲، ۳ دست لباس مایلم بدانم کدام را انتخاب می کنی؟” باید خودش انتخاب کند و شما باید او را تشویق کنید. پس باید به او فرصت تجربه کردن جهان را بدهید او درست مانند مرغی است که میخواهد دانه دانه پر دربیاورد. متاسفانه بسیاری از پدر و مادران دانه دانه این پرها را میکنند و سبب میشوند که در آخر کار به جای این که شاهین و عقابی دور پرواز داشته باشند مرغ خانگی بی پروبالی داشته باشند که برخی از اوقات فقط قدقد می کند و برخی از اوقات فقط تخمی هم ممکن است بگذارد و برخی از اوقات هردو. اما آنچه که به عنوان پرنده هست را از دست داده اند. من و شما باید به فرزندانمان فرصت بدهیم که مانند رودخانه ای باشد که روان است و به اقیانوس هستی و وجود و نیز به دیگران به پیوندد تا این که او را به صورت محدوده ای از آب در بیاوریم که آهسته آهسته مرداب و گنداب شود. بنابراین روزی که فرزند ما میخواهد کاری مختلف و متفاوت انجام دهد، اما این کار نه بد است و نه غلط و نه خطرناک و نه به دیگری آسیب می زند، پدر و مادر باید کودک را آزاد بگذارند تا بتواند آن زمانی که لازم است فرزندشان را از کار بد و خطرناک باز دارند.
استقلال و آزادی یا شک و تردید
مواظب باشید که به جای “استقلال و آزادی”، شک و تردید را به کودک هدیه ندهیم، که در بزرگسالی نیز این چنین می شود. کودک به این نتیجه میرسد، در جهانی که انتخاب، تصمیم و خواسته من، غالب اوقات بد و غلط است با مخالفت پدر و مادر مواجه می شوم، پس این جهان، جهانی است که من آن را نمیشناسم و درباره ی آنچه که هستم و هستند و خواهند بود هم، دچار تردید و گرفتاری خواهم شد. بنابراین نتیجه این حال، شک و تردید است. این شک و تردید سبب میشود از هم موضوع تازه ای بترسد و اشتباه نکند. شکست برای او غیر قابل تحمل است و نظر و قضاوت دیگران برای او مهم است.
آهسته آهسته از خوردن و یا گرایش به کارهای نو و جدید دور میشود و تصمیم میگیرد که به کارهای تکراری روی آورد. بنابراین همراه این شک و تردید متاسفانه اضطراب و نگرانی و وحشت، به وجود می آید که در نتیجه کودک را به دو مرحله ی افراطی می کشاند:
کناره گیری:
کوشش می کند کاملاً با کناره گیری از انجام کاری، به کسی و یا خودش ضرری نرساند، به علت ترس از انجام کار.
کمال پرستی:
کوشش برای انجام دادن کاری به بهترین شکل ممکن برای بستن دهان دیگران. او یک کار را با اصرار و اجبار و فشار انجام میدهد تا خیالش راحت شود که این کار به درستی به اتمام میرسد. اما از همه کارهای دیگر باز میماند. مردمان کمال پرست، کودکانی بوده اند که این گونه آموخته اند. گاهی دست به تظاهر و تعارف و پنهان کاری و دروغ میزنند. به بیان دیگر برای رسیدن به آنچه که برای آن ها مهمترین است آرامش و امنیت و درآمدن از این همه شک و تردید چاره ای جز سیاه بازی و بازی ندارند یعنی آن زمانی که کاری را باید انجام بدهند، کوشش میکنند که آن را به بهترین صورت ممکن انجام دهند. در نتیجه وقت و انرژی را برای انجام کارهای مهم دیگر نخواهند داشت.
کم کم سبب رد و نفی و انکار وجود خود می شود و حس و عقیده خود را کنار میگذارد و به جایی میرسد که تصمیم می گیرد همه چیز و همه کس باشد جز آنچه که مایل است و باید باشد و این حس را دارد که در این جهان تک و تنها بی یار و یاورم چون هیچ کس شبیه و مانند من نیست. بنابراین در خلوت و تنهایی زندگی میکنم و ظاهراً شاید، رابطه و نقش اجتماعی برقرار کند، اما واقعیت مسئله این است که هیچ علاقه ای به آن ندارد و بنابراین به جای درگیر شدن در زندگی و آموختن مسائل به نوعی با جنگ با دیگران و یا چنگ زدن و یا چسبیدن به دیگران زندگی می کند.
پس این جهان تجربه درونی و شخصی من نیست. بنابراین قضاوت دیگران برای من مهم است و درست مانند چشم زندگی می کنم، همه را می بینم به جز خود را. من از دیگران تا حدودی سطحی و گذرا خبر دارم اما خودم از خودم بی خبرم. به همین علت ظاهراً من با همه خوب است اما به جهت حفظ رابطه انجام میدهد نه برای خودش؛ یعنی نشان میدهد که یار و یاور و مهربان است (ظاهراً) و واقعیت مسئله این است که فقط از آسیب و خطر و ضرر دور باشد و خوب و بد درست و غلط برایش معنی ندارد. خواسته ی شما، عقیده ی شما، گفت و گوی شما مهم است نه خودش. به همین علت کودک انسانی به یکباره گرفتار شک و تردید و اضطرابی عمیق و سنگین بین ۱ تا ۳ سالگی خواهد شد و آن زمانی که پدر و مادر پروبال کودک را می شکنند و آن زمانی که به کودک اجازه نمیدهند در چارچوبی کاملاً مطمئن و امن بتواند فعالیت های خودش را انجام دهد و جهان را به نوعی تجربه کند و در ارتباط با این دنیا قرار بگیرد دچار این حالت ها خواهد شد.
منبع : niniha
[ad_2]